از همان روز که آمد، گفت: نیامدهام جای فاطمه را برایتان پر کنم. مرا فاطمه نگویید؛ منام البنینم! اما نه. او فاطمهای دیگر بود! فاطمهای که آمده بود تا غبار غم از صورت زینب بزداید. فاطمهای که آمده بود تا حسین از داغ غم از پای درنیاید. هر چه میگذشت، همه بیشتر به او عادت میکردند. پسرانش را به فرزندان فاطمه حواله میداد. پسرانش هم او را «ام البنین» صدا میزنند. مادرِ پسرانی که سالها بعد، سرهای بریدهشان را پس از غوغای کربلا برایش آوردند. اما او حال زینب را پرسید و حال برادرش حسین را.
امروز که روز وفاتش است، دلهایمان غم دارد. اما در این غم و اندوه دلمان روشن است که این دلاور زن الگوی مادران شهدایمان در صبر و ولایتمداری و ایثار شده است. الگوی مادرِ پسرانی که اسماعیلهایشان را به قربانگاه فرستادند و کوچه را با اشک، پشت سرشان آبپاشی کردند!
مادران و همسران شهدای امروزمان مصیبت حضرت ام البنین از واقعه کربلا را لمس کرده اند.
برای ابراز ارادتمان به آن مادرِ کربلا، امروز که روز بزرگداشت تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است، به خودمان میبالیم که چنین بانوانی در روزگار ما زیست میکنند. روزگاری که آنور آبیها برنامهها برای تقدسزدایی از مقام والای مادر میسازند! به خودمان افتخار میکنیم که در هر اتفاقی به دنبال بهانهایم برای تکریم و ابراز ارادت به مادران؛ این شیرزنان انقلاب اسلامی. مادرانی که بهشت هم کم است زیر پایشان!
*این بانو ۲۲ سال است هیچ لباسی را دور نریخته است!
اولین خبر خوب امروزمان هنری است. هنری از دستان یک بانوی ایرانی. نام «هنر تاپستری» شاید به گوش بسیاری از ما ناآشنا باشد، اما اگر به تابلوهای تاپستری خوب نگاه کنید این آثار هنری با آشناترین و در دسترسترین مواد خلق شدهاند. بانو «زهرا رسولزاده نمین» سالهاست که با انواع مواد دور ریختنی تابلوها و آثاری خلق میکند که در دهها نمایشگاه به فروش رسیده و به عنوان استاد دانشگاه همین رشته هنری دانشجویان بسیاری را به این هنر جذاب علاقمند کرده است. یکی از مهمترین مواد اولیه بانو رسول زاده در آثارش، پارچه است. اما او این پارچهها را از مغازهها نمیخرد، بلکه بیش از ۲ دهه است که هیچ کدام از لباسهایش را دور نریخته و از الیاف همان پارچهها برای خلق اثر استفاده کرده است.
بانو رسولزاده حتی از الیافها و بافتههای دورریز کارگاههای شهر هم در آثارش استفاده میکند. چند سال پیش وقتی در کاشان مجسمهسازی تدریس میکرد، ایده جالبی به ذهنش خطور میکند؛ در کاشان کارگاههای قالیبافی بسیاری وجود دارد که هر کدام از آنها نخهای دورریز زیادی دارند. بانو رسول زاده سراغ این کارگاهها میرود و از نخهای دورریز آنها در خلق چند تابلوی تاپستری که بعدها در نمایشگاهها و نگارخانهها در معرض بازدید عموم قرار گرفت استفاده کرده است.
رسولزاده اما از خلق این آثار هنری اهداف بزرگتری هم دارد. او با آموزش این هنر به زنان سرپرست خانوار، مسیر خودکفایی و درآمدزایی را هم به آنها نشان میدهد تا با هزینه کم در تولید و استفاده از شاخ و برگ هرس شده درختان شهر، مواد دورریختنی و حتی لباسهای کهنه اثر هنری خلق کنند و به درآمدزایی برسند و معیشت خانواده خود را تامین کنند. او علاوه بر تدریس در دانشگاه، کارگاههایی هم در مناطق مختلف تهران و شهرستانها برگزار کرده تا افراد بیشتری با یادگیری این هنر به درآمدزایی برسند. دست مریزاد. در این خاک از این بانوان افتخار آفرین کم نداریم.
*این مرد شهروندی آمریکا دارد، اما وطنش را ترجیح میدهد!
نوبتی هم باشد، نوبت شیرمردان این مرز و بوم هستند که پا به پای بانوان هر روز شاهد افتخار آفرینی شان هستیم. خبر خوب دوم امروز مان پر و پیمان است. از مردی که بانی راهاندازی نخستین مهدکودک در تهران تا ایجاد شبهخانوادههایی برای خالی کردن پرورشگاهها از کودکان سرراهی و یتیم که قرار بود هیچگاه طعم زندگی کنار خانواده را نچشند، است. این شیرمرد ایرانی «خسرو منصوریان» نام دارد که اکنون در آستانه ۸۱سالگی همچنان در حال ادامه این راه است.
علاوه بر اینها آقای منصوریان انجمنی راهاندازی کرده تا با کمک افرادی همفکر، حامی کودکان معلول و خانوادههای آسیبدیده باشد. چراغ نخستین حمایتها را هم خودش روشن کرده، آن هم به این صورت که ششدانگ خانهاش را وقف انجمن کرده تا سرپناهی باشد برای همه روزهای درماندگی آسیبدیدگان! این شهروند دوستداشتنی شهر ما، در ۸۱سالگی روزها و شبهایش را در انجمنی میگذراند که دغدغه کمک به کودکان، مادران و در یک کلام آسیبهای اجتماعی دارد و با کمک نیروهای جوانی که با او همراه شدهاند. شاید برایتان جالب باشد که این مرد دوست داشتنی، شهروندی آمریکا را دارد و میتواند برود و راحت در کنار فرزندانش همانجا زندگی کند، اما خودش میگوید: «اینجا وطن من است. وقتی مادری بچهاش را مثل یک تکهگوشت میآورد اینجا و بعد از ۵ سال این بچه با پای خودش به مدرسه میرود، چه لذتی را میتوانم جایگزینش کنم.» زبان در مقابل چنین شیرمردانی قاصر است. همیشه خوش خبر باشید!
*جوانان ایرانی گل کاشتند!
خبر خوب سوممان از جوانان شیر پاک خورده این خاک است. از آینده سازان ایران! ماجرا این است که از ۱۴ سال پیش در محله شهرک غرب تهران، تعدادی از جوانان دور هم جمع شدند تا با توجه به توانایی و بضاعت مالیشان به نیازمندان کمک کنند. آنها نام تشکل خود را «متوسلین به حضرت نرجس خاتون» نامیدند و بیشترین تمرکز خود را روی تهیه گوشت و مایحتاج اساسی برای مردم نیازمند قرار دادند.
شیوه کاری جوانان افتخار آفرین ما به این صورت است که گروههای جهادی، مساجد فعال در زمینه کارهای خیر و… را شناسایی میکنند و پس از برقراری ارتباط و تأمین آذوقهها توسط خودشان، از گروههای جهادی و مساجد میخواهند که بستهها را بین نیازمندان تحت پوشششان توزیع کنند. این گروه در گذر زمان بزرگ و بزرگتر شده و ابتدا افرادی از محلههای سعادتآباد، کوی فراز و… منطقه ۲ و سپس مناطق مختلف شهر تهران، کشور و حتی خارج از کشور به عضویت در آن درآمدند.
اعضای این گروه برای هماهنگی با هم و دیدار، در مناسبتها در قالب هیئت در خانه هم جمع میشوند و با برپایی جشن یا عزاداراری، با توجه به آن مناسبت، در جریان فعالیتها قرار میگیرند. این گروه در ماه بین ۱۴ تا ۲۰ گوسفند قربانی و پس از بستهبندی و فریز کردن، برای شهرهای کرمان، آبادان، سیستان و بلوچستان و... ارسال میشود تا توسط گروههای جهادی بین نیازمندان توزیع شود. همیشه خوش خبر باشید!
*خبر جدید کرونایی را جدی بگیرید!
خبر خوب آخرمان در مورد ویروس منحوس کروناست. که چند سالی مهمان ناخوانده ما بوده است.این ویروس منحوس قربانی های زیادی داشته است. اما خوشبختانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، هیچ یک از بیماران کووید۱۹ در کشور جان خود را از دست ندادند و در حال حاضر صفر شهرستان در وضعیت قرمز، چهار شهرستان در وضعیت نارنجی، ۶۲ شهرستان در وضعیت زرد و ۳۸۲ شهرستان در وضعیت آبی قرار دارند.
اما این ها را نگفتیم که خدایی نکرده دست از مراقبت بکشید و شستن دست ها و دستورالعمل های بهداشتی را کنار بگذارید! بلکه این ها را گفتیم تا با کمک و همکاری یکدیگر در رعایت بهداشت و استفاده از ماسک کاری کنیم که در خبرهای خوب بعدیمان تیتر بزنیم؛ کرونا برای همیشه بار خود را بسته و رفته است! تا آن روز مراقب خود و خانواده تان باشید.
* ارادت «حضرتام البنین» به «امام حسین» / عباسم با حسین میروی اما بدون حسین برنگردی!
همانطور که ابتدای بسته خبری امروزمان را با نام و یاد «حضرتام البنین» متبرک کردیم با ذکر روایتی از سبک زندگی ایشان خبرمان را به پایان میرسانیم. «حضرتام البنین» چهار فرزند خود عباس، جعفر، عبدالله و عثمان را در واقعه کربلا در راه خدا تقدیم کردند، ایشان در مدینه چندین مزار به عنوان مزار فرزندان خود ساختند و در جوار آنها گریه میکردند!
رفتار «حضرتام البنین» نشات گرفته از نهایت احترام ایشان به «حضرت زهرا» است. نقل است؛ حتی در زمان واقعه کربلا، «حضرتام البنین» در حضور «امام حسین» آنچنان که باید «حضرت عباس» را در آغوش نگرفتند و در زمان دیگری که «امام حسین» حضور نداشتند، «حضرت عباس» را صدا کردند و سر ایشان را در دامن خود قرار دادند و فرموند: عباسم با حسین میروی بدون حسین برنگردی، مبادا آبروی مرا دچار خدشه کنی. من قول دادهام به «امیرالمومنین» که فرزندان من خادم فرزندان «حضرت زهرا» هستند.
وقتی کاروان کربلا به مدینه برگشتند «حضرتام البنین» پرسیدند: چه حادثهای رخ داده؟ «حضرت سجاد» یا «حضرت زینب» پاسخ دادند: مادر نبودی ببینی عباس و فرزندانت در کربلا چگونه به شهادت رسیدند. ایشان پاسخ دادند: عباسم و بچههای من فدای حسین، از حسین چه خبر دارید؟ »
خوش خبر باشید!
و اما سخن پایانی، خبرهای خوبتان را در قالب دلخواه خود (عکس، متن، فیلم، صوت و…) تولید کنید و آن را با هشتگ #خبر_خوب در شبکههای اجتماعی منتشر کنید تا هم دیگران را در حال خوش خودتان شریک کنید و هم ما بتوانیم اخبار شما را بازنشر کنیم. اگر هم تمایل داشتید در هریک از شبکههای اجتماعی که فعال هستید، خبرتان را از طریق اکانت khabar_khoub_iran@ یا شماره تلفن ۰۹۳۳۰۸۲۶۳۱۲ برای ما بفرستید. در این جشنواره فرقی نمیکند در ایتا و بله و روبیکا و گپ باشید یا در تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و واتساپ؛ مهم این است که سهمی در حال خوش اطرافیانتان داشته باشید.
منتظر خبرهای خوب شما هستیم. خوشخبر باشید.